روح الله صفری سال ۱۳۵۸ وارد راهآهن جمهوری اسلامی ایران شد و در کارخانجات نیروی کشش راهآهن، فعالیت کرد. این شهید که از شهدای گمنام عملیات خیبر است سرانجام در جریان همین عملیات و در منطقه طلائیه به وصال پروردگارش نائل آمد. پیکر این شهید تاکنون باز نگشته است.
به گزارش پایگاه خبری ریل نیوز، در ادامه بررسی پرونده شهدای راهآهن، با آقای توحید صفری برادر «شهید روح الله صفری» که خود از جانبازان هشت سال دفاع مقدس است درباره سرگذشت این شهید بزرگوار گفتگو کردیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید؛
سال ۱۳۵۸ وارد راهآهن جمهوری اسلامی ایران شد و در کارخانجات نیروی کشش راهآهن، فعالیت کرد. پدر شهید نیز راهآهنی بود.
قبل از اعزام به جبهه، به همراه شهید روحالله در مقابله با فعالیتهای رسانهای منافقین، کارهای تبلیغاتی و انقلابی میکردیم.
ما سه برادر بودیم. یکی از برادرهایم آقارضا بود که ایشان نیز شهید شد و پیکر مطهرش نیز خاکسپاری شد. در واقع، باهم به جبهه اعزام میشدیم.
وی در ستاد جنگهای نامنظم نیز حضور داشت. از طرف راهآهن در سال ۱۳۵۹ به جبهه اعزام شد و در ادامه، در واحد اطلاعات و عملیات لشکر ۲۷ حضرت رسول(ص) حضور پیدا کرد.
یکی از خصوصیات شهید که کاملا بارز و نمایان بود، روحیه تواضع و فروتنی او بود به طوری که هر زمان با شهید روبرو میشدیم با سیمایی خوشرو با ما برخورد میکرد.
اهل تفکر و اندیشه بود. بیشتر فکر میکرد و کمتر سخن میگفت. با دعا و نیایش مانوس بود و به مستحبات اهمیت میداد.
قلبش مملو از عشق به اهل بیت علیهمالسلام بود و به امام خمینی(ره) علاقه بسیاری داشت، چرا که معتقد بود حضرت امام نور ایمان را در قلب جوانان ایران تاباند .
پرچم ایران را در مقابل چشمان گروهکهایی همچون کومله در بالاترین نقاط مناطق جنگی غرب کشور، نصب میکرد اما در عین حال، شهید همیشه نیت بر گمنامی داشت.
برادر شهیدم همیشه قلبی پر از عشق و ایثار داشت که برای یاری دین خدا میتپید. به همین دلیل، بعد از گذشت چند روز از مرخصی ایشان در تهران دوباره به جبهه عزیمت کرد. مدتی در جبهه کردستان بود تا اینکه دوستانش از او شنیده بودند که گفته بود: کردستان نسبت به جبهههای نبرد با دشمن، جوی نسبتا آرام دارد و روح من با آرامش سازگاری ندارد. اینطور شد که علی رغم ممانعت رفقایش به جبهههای جنوب شتافت.
خاطرم هست وقتی که از جبهههای غرب به تهران بازگشته بود، یکی از آرزوهای بزرگ شهید، رفتن به جبهه جنوب بود. برای همین به یکی از دوستانش گفته بود: اگر تا سه روز دیگر کارم درست شود و راهی جبهه جنوب شوم، یک روز، روزه میگیرم و تا بهشت زهرا پیاده میروم و برمیگردم. همینطور هم شد و ایشان نذر خود را ادا کرد.
در عملیات خیبر در حال شناسایی بوده و همزمان آتش سنگینی روی منطقه بود. شهید با آرپیجی قصد شلیک به تانکی که از روبرو نزدیک میشده را داشته که تیری به گلوی شهید اصابت میکند. برادرم بخاطر اینکه نزدیک به خاک عراق بوده، اجازه نمی دهد اورا به عقب برگردانند.
تا یکسال بعد از شهادتش نیز هیچ اطلاعی از برادرم نداشتیم. بعد از اینکه اطمینان پیدا کردیم که شهید شده است، برایش در سال ۱۳۶۳ مراسم گرفتیم. اما همچنان در بیمارستانهای کشور در حال جستوجوی پیکرش بودیم. در معراج شهدا نیز اثری از برادرم نبود. تا کنون نیز پیکر شهید به خانه باز نگشته است.
برادرم بهگونهای شهید شد که جسم خاکیش نیز در این دنیا باقی نماند که یادبودی از او باشد. تنها چیزی که از شهید باقی ماند عشق به لقاءالله بود که نشاندهنده راه و مسلک او بود.
یکی از دعاهایی که ایشان غالبا بر زبان جاری میکرد این بود: اللهم الرزقنا التوفیق شهاده فی سبیلک. در همین رابطه یکی از همرزمان شهید میگوید: روزی شهید با دوستانش به بهشت زهرا برای تحویل سال نو میروند که شهید در زمان تحویل سال گفت: خدایا میشود سال دیگر این موقع، ما نیز در جمع این شهدا قرار بگیریم
بخشی از وصیتنامه شهید «روح الله صفری»:
غیور مردان بسیج و شیعیان ایران، یک لحظه به جز به اسلام و قرآن فکر نکنید و امام را تنها نگذارید. بدانید اگر امام تنها بماند و قلبش بشکند تمام شما جوانان مسئولید.